سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 150885
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 6
  • تعداد کل پست ها: 78
درباره
دینا[187]

اگر چراغ امید در دل ما روشن نباشد حتی یک گام هم نمی توانیم جلو برویم. رحمت خدا، وسیع است، همه ی آفریده هایش را دوست دارد، بدانیم که او همراه و پشتیبان ماست. اگر همه ی سختی های زندگی بر ما فرود آید، باز هم به امید او حرکت می کنیم، زیرا قدرت خدا از همه چیز و همه کس بالاتر است.

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی
داستان روزانه



ابر برچسب ها

ای گل نیلی حسین (علیه السلام)! ای رقیه!

جان ما از غم تو در تب و تاب غصه افتاده و با بدن کبود شده ات

 هم دردی می کند و به قلب کوچکت تسلیت می گوید.

 

 ظهر عاشورا

در کتاب «سرور المؤمنین» نقل شده است:
«حضرت رقیه علیهاالسلام همیشه هنگام نماز، سجاده ی پدر را پهن می کرد و امام حسین علیه السلام بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا نیز بنا بر عادت همیشگی، سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست، ولی پس از مدتی ناگهان دید شمر ملعون وارد خیمه شد. رقیه علیهاالسلام به او گفت:
آیا پدرم را ندیدی؟
شمر پس از آن که رقیه را در کنار سجاده ی پدرش دید، به غلام خود گفت:
او را بزن!
غلام به دستور شمر عمل نکرد. از این رو، شمر خود پیش آمد و چنان سیلی به رخ رقیه علیهاالسلام زد که عرش الهی به لرزه در آمد»

1. سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص26.

  

 رقیه علیهاالسلام در شام غریبان

در کتاب «مبکی العیون» آمده است:
«در شام غریبان، حضرت زینب علیهاالسلام در زیر خیمه ی نیمه سوخته ای خوابیده بود. در عالم خواب، مادرش، حضرت زهرا علیهاالسلام را دید. عرض کرد:
مادر جان! آیا از حال ما خبر داری؟!
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
تاب شنیدن آن ندارم.
حضرت زینب علیهاالسلام عرض کرد:
پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟
حضرت پاسخ داد:
من هنگامی که سر از بدن فرزند عزیزم حسین جدا می کردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه را پیدا کن.
حضرت زینب علیهاالسلام برخاست و هر چه رقیه علیهاالسلام را صدا زد، او را نیافت. سپس با خواهرش ام کلثوم، در حالی که پریشان بودند، از خیمه بیرون آمدند و به جست جو پرداختند. تا نزدیک قتل گاه، صدای او را شنیدند. دیدند که رقیه علیهاالسلام، خود را بر روی بدن بی سر حضرت حسین علیه السلام انداخته و در حالی که دست های کوچکش را به سینه ی پدر چسبانیده است، با پدر درد دل می کند. حضرت زینب علیهاالسلام، او را نوازش کرد. در این لحظه حضرت سکینه علیهاالسلام نیز آمد و همگی به خیمه گاه بازگشتند. در راه، سکینه علیهاالسلام از رقیه علیهاالسلام پرسید:
خواهرم! چگونه پیکر پدر را با آن حال در تاریکی جستی؟
پاسخ داد:
آن قدر او را صدا زدم و گریستم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که به من می گفت: بیا اینجا! من این جا هستم
.

 

1. سرگذشت جان سوز حضرت رقیه، ص27. 




برچسب ها : مذهبی



منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل ، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران ، دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد


رها کن غیر من را ، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی ، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را ، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو 

که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم ، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ، ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود ، آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت،خالقت

اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خودرا

 با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام ، آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن ، بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم ، شروع کن ، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

رهایت من نخواهم کرد ترا در بیکران، دنیای تنهایان 






صفحات :
|  1  2  3  4  5  >>  >  |