السلام علیک یا ابا عبدالله 

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام                       

               خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود 

وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

بالش زیر سرم از سنگ بود 

غرق وحشت سوت وکور وتنگ بود

ناله ای کردم لیکن بی جواب

تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب

خسته بودم ، هیچکس یارم نبود

زان میان ، یک تن خریدارم نبود

هر که آمد پیش ، حرفی خواند و رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

 نه شفیعی نه رفیقی نه کسی 

ترس بود و وحشت و دلواپسی

 آمدند از راه نزدم دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟ 

آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟

 ای گنه کار سیه دل ، بسته پر 

نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو

 کارهای نیک و زشتت را بگو

گفت عمر خود کرده ای تباه

نامه اعمال تو گشته سیاه

              
ما که ماموران حق داوریم

اینک تو را سوی جهنم می بریم

نا امید از هر کجا و دلفکار 

می کشیدندم به منت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد

از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان

نور پیشانی او فوق جهان

چشمهایش زندگانی می سرود

درد را از قلب آدم می زدود

صورتش خورشید بود و غرق نور

جام چشمانش پر از شرب و طهور

بر سرش دستمال سبزی بسته بود 

دل به مهرش عجب بنشسته بود

در قدوم آن نگار مه جبین

از جلال حضرت عشق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند

بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه

آمده اینجا حسین فاطمه؟

صاحب روز قیامت آمده

گویی او بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد

 مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را 

خانه آبادش کنید این بنده را

این که اینجا اینچنین تنها شده

کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است

گریه کرده بعد شیرش داده است

بارها بر من محبت کرده است

سینه اش را وقف هیئت کرده است

این که می بینید در شور است چنین

 ذکر لالایی  او بوده حسین

دیگران غرق خوشی و هلهله

دیده ام او را میان هروله

با ادب در مجلس ما می نشست 

او به عشق ما  سر خود را شکست

سینه چاک آل زهرا بوده است

چای ریز مجلس ما بوده است

اسم من راز و نیازش بوده است

خاک من مهر نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش می کشید

پا برهنه در عذایم می دوید

اقتدا بر خواهرم زینب نمود

گاه می شد صورتش بهرم کبود

بارها لعن امیه کرده است

خویش را نذر رقیه کرده است

 تا که دنیا بوده از من دم زده

او غذای روضه ام را هم زده

اینکه در پیش شما گردیده بد

چشم و جانش بوی روضه می دهد

حرمت من را به دنیا پاس داشت

ارتباطی تنگ با عباس داشت

نذر عباسم به تن کرده کفن

روز تاسوعا شده سقای من

 گریه کرده چون برای اکبرم

با خود او را نزد زهرا می برم

 هر چه باشد او برایم بنده است

او بسوزد صاحبش شرمنده است

 در قیامت عطر و بویش می دهم

پیش مردم آبرویش می دهم

 باز بالاتر بروز سر نوشت

می شود همسایه من در بهشت

 آری آری هر که پابست من است

نامه اعمال او دست من است .