اگر از انسانها سئوال کنی که از زندگی خود چه میخواهند پی خواهی برد که همه دوست دارند موفق شوند. گروهی از انسانها مایلند در رشته کاری خود موفق شوند و گروه دیگر در دنیای ورزش؛ گروهی دوست دارند پدر و مادرهای موفقی باشند، عدهای دیگر دوست دارند که موفقیت را در هماهنگی با اعتقادهای درونی خود ببینند و بعضی هم دوست دارند که در زمینه معنوی و مذهبی موفق شوند. اگر از همه این انسانها بخواهی موفقیت را تعریف کنند هرکدام تعریف متفاوتی ارائه خواهند داد.
تعریف دنیای مصرفی از یک فرد موفق، دربرگیرنده درآمد، لقبها و ثروت است. اگر موفقیت این است پس من امیدوارم زندگی واقعاً دربرگیرنده محتوای بیشتری باشد تا فقط موفقیت.
اگر ما میخواهیم موفقیت حقیقی کسب کنیم، ابتدا باید بهطور واضح و مشخص موفقیت را برای خود تعریف کنیم. موفقیت چیزی است که در درون ما اتفاق میافتد. دید ما نسبت به چیزهائی که هم اکنون داریم، تعیینکننده این است که ما خودمان را موفق میبینیم یا نه. موفقیت یک احساس روحی است و نه دریائی از اثاثیه، عنوانها و لقبها. وقتی که ما موفقیت خود را فقط از لحاظ مالی اندازهگیری میکنیم این خطر وجود دارد که از ترس اینکه چیزی را که داریم از دست بدهیم همیشه در اضطراب باشیم و همه وقت در تلاش که مبادا ثروتمان را از دست بدهیم و برعکس با وضع اقتصادی بد، خود را ناموفق ببینیم.
به عبارت دیگر موفقیت، طرز فکر ما نسبت به آنچه که داریم است. اگر امروز احساس نمیکنی که موفق هستی، ممکن است با خرید مثلاً یک موبایل و یا اتومبیل آنچنانی خودت را برای مدت کوتاهی موفق احساس کنی. در ضمن این مستلزم این است که کسی به موبایل و یا اتومبیل شما توجه کند و از آن مهمتر درباره آن نیز نظر مثبتی بدهد.
از نظر من ما موقعی موفق میشویم که موفقیت برای ما یک هدف و یا یک نیاز نیست، بلکه این هدف و یا نیاز به یک هدف تبدیل شده تا دیگران را موفق کنیم. زمانیکه به نقطهای رسیدیم که میتوانیم خودمان باشیم و کارهائی را انجام دهیم که لذت میبریم، باعث میشود افراد در مجاورت ما احساس رشد کنند و در این صورت است که ما موفق هستیم. زمانیکه طرز فکری را که متأثر از رقابت، مبارزه، کمبود، ترس و اضطراب است، کنار گذاشتیم آنوقت موفق میشویم.
چرا انسانهای موفق در همهچیز موفق هستند؟
تاکنون متوجه شدهای که انسانهای موفق تمام کارهایشان را خوب انجام میدهند. این مسئله اتفاقی نیست، و به این دلیل است که آنها زندگی خود را بر پایه درستی بنا کردهاند پایهگذاری زندگی آنها از شرکت راسخ آنها در خودشناسی و خودسازی آنهاست. آنها درکی عمیق و کامل دارند از اینکه: چه کسی هستند، چه نیازهائی دارند و ویژگیهای درونی، کمالات و آرزوهای آنها کدام است.
رهبران، مدیران، قهرمانان و دیگر انسانهای موفق از الگویی به شکل زیر استفاده میکنند:
1) مشخص کردن این که آنها در کجای زندگی خود قرار دارند (نقطه مقطع). 2) آگاهی از اینکه آنها کیستند (خودشناسی)، مطلع شدن از نیازها، استعدادها، آرزوها و نقاط مثبت و منفی خود. 3) مشخص کردن اینکه راهی کجا هستند (مقصد)، آنها هدف خود را جزء به جزء تشریح و روی کاغذ مکتوب میکنند. 4) وقتی آنها میدانند در کجا هستند (مبدأ) و راهی کجایند (مقصد) راهی را انتخاب میکنند تا زودتر به مقصد برسند (بینش). 5) آنها برای این بینش طرحی را مینویسند. 6) این طرح را پیاده میکنند و تمام اعمالشان از هدف آنها رهبری میشود.
آنها هر روز که از خواب بیدار میشوند و هر شب که به خواب میروند هدف خود را به یاد میآورند. هدف خود را در تمام لحظههای بیداری به یاد دارند و هرگز اجازه نمیدهند هدفشان لحظهای از نظر آنها فراموش شود.
|