پیراهنی از غدیر مبارکت باد!
غدیر، نام اقیانوس بی کرانی است که افق در افق، با
آسمان نسبت دارد و موج در موج، هم آغوش عرش است.
عرش، از آخرین موج های غدیر آغاز می شود.
خوش به حال فرشتگان که هر شامگاه، با سرخی شفق، فوج فوج
در زلال بی کران غدیر بال می شویند و در ساحل سبز غدیر به نماز می ایستند!
آدم از بهشت شروع شد و به زمین پیوست و سال ها
در زمین گشت و گشت؛ با شیون و اندوه.
سرانجام، غدیر خم را یافت و از معبر غدیر، دوباره به بهشت بازگشت.
در جاذبه این خاکدان سخت، غدیر تنها بال پرواز به سمت بهشت است.
دیگر هر چه هست، خاک است، خون است، خاکستر است.
یکصد و بیست و چهار هزار چشمه از ازل تا به ابد جاری گشت و به غدیر پیوست.
اینک غدیر، حاصل یکصد و بیست و چهار هزار چشمه زلال رسالت است
که موج در موج، عرفان و معرفت را فراراه انسان قرار داده است.
«فَصَلّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ».
پس اگر هنوز ذوق تماشایت هست بیا به کرانه غدیر بایست
تا پنجره هایی از عرش در برابرت گشوده شود و تو را به تماشای لوح و قلم ببرد.
هیچ گاه آرزو کرده ای که تو در لب دریایی، آهسته آهسته قدم بزنی
و فرشتگان، فوج فوج از برابرت پرواز کنند؟
اگر جوابت آری است، در یک غروب، دست از هر چه هست و نیست
بشوی و تنها یک دل با خود بردار و در کرانه غدیر برو، ببین
پرواز فرشتگان چقدر زیباست، چقدر تماشایی!
هر کس که یک بار گذرش بر کرانه های غدیر افتاده باشد،
دیگر همیشه مست است، همیشه عاشق است.
دیگر هیچ گاه غم سراغش نخواهد آمد.
پس پیراهنی از غدیر مبارکت باد!
قنبرعلی تابش