سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 152840
  • بازدید امروز: 37
  • بازدید دیروز: 123
  • تعداد کل پست ها: 78
درباره
دینا[187]

اگر چراغ امید در دل ما روشن نباشد حتی یک گام هم نمی توانیم جلو برویم. رحمت خدا، وسیع است، همه ی آفریده هایش را دوست دارد، بدانیم که او همراه و پشتیبان ماست. اگر همه ی سختی های زندگی بر ما فرود آید، باز هم به امید او حرکت می کنیم، زیرا قدرت خدا از همه چیز و همه کس بالاتر است.

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی
داستان روزانه



ابر برچسب ها

فضیلت و ثواب خواندن زیارت اربعین




روز بیستم ماه صفر، روز اربعین و به قول شیخین - شیخ مفید و شیخ طوسی- بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است .

زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است.

قال العسکری علیه السلام: "علامات المؤمنین خمس : صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر بسم الله الرحمن الرحیم."(1)

از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند:
علامات مؤمن پنج چیز است:

1- اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز.
2- زیارت اربعین.
3- انگشتر به دست راست کردن.
4- جبین را در سجده بر خاک گذاشتن.
5- در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.


اربعین، چهلمین روز شهادت امام حسین علیه السلام است که جان خود و یارانش را فدای دین کرد. ازآنجا که گرامیداشت ‏خاطره شهید و احیاء اربعین وی، زنده نگهداشتن‏ نام و یاد و راه اوست و زیارت، یکی از راههای یاد و احیاء خاطره است، زیارت‏ امام حسین‏«ع‏» به ویژه در روز بیستم ماه صفر که اربعین آن حضرت است، فضیلت بسیاردارد.

امام حسن عسکری‏«ع‏» در حدیثی علامتهای ‏«مؤمن‏» را پنج چیز شمرده است:پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز که هفده رکعت آن نمازهای واجب و مابقی نوافل می باشد، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن در نماز ‏و«بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز،آشکارا گفتن.(1)

زیارت اربعین که در این روز مستحب است، در کتب ادعیه آمده است ‏و به اینگونه شروع می‏شود: «السلام علی ولی الله و حبیبه...» که این متن،از طریق ‏صفوان جمال از امام صادق‏«ع‏» روایت‏ شده است. زیارت دیگر آن است که جابربن‏ عبدالله انصاری دراین روز خوانده است و متن زیارت به عنوان زیارت نامه آن امام در نیمه ‏ماه رجب نقل شده و با جمله‏«السلام علیکم یا آل الله...» شروع می ‏شود.(2) مورخان نوشته ‏اند که جابربن عبدالله انصاری، همراه عطیه عوفی موفق شدند که درهمان اولین اربعین پس ازعاشورا به زیارت امام حسین‏«ع‏» نائل آیند. وی که آن هنگام ‏نابینا شده بود، در فرات غسل کرد و خود را خوشبو ساخت و گامهای کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی‏«ع‏» آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت:«حبیب لا یجیب حبیبه...» آنگاه ‏زیارتی خواند و روی به سایر شهدا کرد و آنان را هم زیارت نمود.(3)


 








در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود . فضیلتها و تباهیها در همه جا شناور بودند آنها از بیکاری خسته وکسل شده بودند . روزی همه فضایلها وتباهیها دور هم جمع شدند خسته تر وکسل تر از همیشه . ناگهان زکاوت ایستاد وگفت : ( بیائید یک بازی کنیم مثلا قایم باشک ) همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم میگزارم واز انجائی که هیچ کس دلش نمی خواست به دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند او چشم بگذارد وبه دنبال آنها بگردد . دیوانگی جلوی درختی رفت وچشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن ......... یک ....دو ....سه .... وهمه رفتند تا جائی پنهان شوند!

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد .
خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد . اصالت در میان ابر ها مخفی شد . هوس به مرکز زمین رفت . دروغ گفت زیر سنگی پنهان میشوم اما به ته دریا رفت . طمع داخل کیسه ای که خود دوخته بود مخفی شد .
و دیوانگی مشغول شمردن بود 79 .... 80........

همه پنهان شده بودند بجز عشق که همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد . جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است .

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش رسید . نود و هفت .......

هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و در میان یک بوته گل سرخ پنهان شد دیوانگی فریاد زد دارم میام . و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی تنبلیش آمده بود جائی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود .

دروغ ته دریاچه ، هوس در مرکز زمین ، یکی یکی همه را پیدا کرد بجز عشق . او از یافتن عشق نا امید شده بود ، حسادت در گوشهایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی واو پشت بوته گل سرخ است .

دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند وبا شدت وهیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد ودوباره ودوباره تا با صدای ناله ای متوقف شد . عشق از پشت بوته بیرون امد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود واز میان انگشتانش قطرات خون بیرون میزد . شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بود او نمی توانست جائی را ببیند او کور شده بود دیوانگی گفت : من چه کردم  چگونه میتوانم تو را درمان کنم  عشق پاسخ داد : تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر میخواهی کاری کنی راهنمای من شو . 

واینگونه است که از آن روز به بعد عشق کور است ودیوانگی همواره در کناراوست ...

 




برچسب ها : اخلاقی تربیتی



عبدالحسین

یکى نوغنچه اى از باغ زهرا

بجست از خواب نوشین بلبل آسا

به افغان از مژه خوناب مى ریخت

نه خونابه که خون ناب مى ریخت

بگفت اى عمّه بابایم کجا رفت ؟

بُدانیدم در برم دیگر چرا رفت ؟

مرا بگرفته بود این دم در آغوش

همى مالید دستم بر سر و گوش

به ناگه گشت غایب از بر من

ببین سوز دل و چشم تر من

حجازى بانوان دل شکسته

به گرداگرد آن کودک نشسته

خرابه جایشان با آن ستمها

بهانه طفلشان سر بار غمها

ز آه و ناله و از بانگ و افغان

یزید از خواب بر پاشد هراسان

بگفتا کاین فغان و ناله از کیست ؟

خروش و گریه و فریاد از چیست ؟

بگفتش ازندیمان کاى ستمگر

بُود این ناله از آل پیمبر

یکى کودک ز شاه سر بریده

در این ساعت پدر درخواب دیده

کنون خواهد پدر از عمّه خویش

وزاین خواهش جگرها را کند ریش

چون این بشنید آن مَردُود یزدان

بگفتا چاره کار است آسان

سر بابش بَرید این دم به سویش

چه بیند سر بر آید آرزویش

همان طشت و همان سر قوم گمراه

بیاوردند نزد لشکر آه

یکى سرپوش بُد بر روى آن سر

نقاب آسا به روى مهر انور

به پیش روى کودک سر نهادند

زنو بر دل غم دیگر نهادند

به ناموس خدا آن کودک زار

بگفت اى عمّه دل ریش افکار

چه باشد زیر این مندیل مستور

که جُز بابا ندارم هیچ منظور

بگفتش دختر سلطان والا

که آن کس را که خواهى هست این جا

چو این بشنید خود برداشت سرپوش

چُه جان بگرفت آن سر را در آغوش

بگفت اى سرور و سالار اسلام

زقتلت مر مرا روز است چون شام

پدر بعد از تو محنتها کشیدم

بیابانها و صحراها دویدم

همى گفتندمان در کوفه و شام

که اینان خارجند از دین اسلام

پرستارى نَبُد جُز تازیانه

مرا بعد از تو اى شاه یگانه

زکعب نیزه و از ضرب سیلى

تنم چون آسمان گشته است نیلى

بدان سر جمله آن جور و ستمها

بیابان گردى و درد و اَلَمها

بیان کرد و بگفت اى شاه محشر

تو برگو کى بریدت سر زپیکر

مرا در خُردسالى در بدر کرد

اسیر و دستگیر و بى پدر کرد

همى گفت و سر شاهش در آغوش

به ناگه گشته از گفتار خاموش

پرید از این جهان و در جنان شد

در آغوش بتولش آشیان شد

خدیو بانوان در یافت آن حال

که پریده است مرغ بى پر و بال

به بالینش نشست آن غم رسیده

به گرد او زنان داغ دیده

فغان برداشتندى از دل تنگ

به آه و ناله گشتندى هم آهنگ

از این غم شد به آل اللّه اطهار

دوباره کربلا از نو نمودار

 







 

زندگی چهار فصل زیستن است

یک روز، بهاری و یک شب ، پاییزی

شاید در تابستانت پای بکوبم در شادیت

و شاید در زمستانت گرمایی باشم برای وجودت

ولی امروز بزرگ ترین لحظه زیستن توست

پس خوش باش و صمیمانه بخند ...

 




برچسب ها : گوناگون



 

اگر از انسان‌ها سئوال کنی که از زندگی خود چه می‌خواهند پی خواهی برد که همه دوست دارند موفق شوند. گروهی از انسان‌ها مایلند در رشته کاری خود موفق شوند و گروه دیگر در دنیای ورزش؛ گروهی دوست دارند پدر و مادرهای موفقی باشند، عده‌ای دیگر دوست دارند که موفقیت را در هماهنگی با اعتقادهای درونی خود ببینند و بعضی هم دوست دارند که در زمینه معنوی و مذهبی موفق شوند. اگر از همه این انسان‌ها بخواهی موفقیت را تعریف کنند هرکدام تعریف متفاوتی ارائه خواهند داد.


تعریف دنیای مصرفی از یک فرد موفق، دربرگیرنده درآمد، لقب‌ها و ثروت است. اگر موفقیت این است پس من امیدوارم زندگی واقعاً دربرگیرنده محتوای بیشتری باشد تا فقط موفقیت.


اگر ما می‌خواهیم موفقیت حقیقی کسب کنیم، ابتدا باید به‌طور واضح و مشخص موفقیت را برای خود تعریف کنیم. موفقیت چیزی است که در درون ما اتفاق می‌افتد. دید ما نسبت به چیزهائی که هم اکنون داریم، تعیین‌کننده این است که ما خودمان را موفق می‌بینیم یا نه. موفقیت یک احساس روحی است و نه دریائی از اثاثیه، عنوان‌ها و لقب‌ها. وقتی که ما موفقیت خود را فقط از لحاظ مالی اندازه‌گیری می‌کنیم این خطر وجود دارد که از ترس این‌که چیزی را که داریم از دست بدهیم همیشه در اضطراب باشیم و همه وقت در تلاش که مبادا ثروتمان را از دست بدهیم و برعکس با وضع اقتصادی بد، خود را ناموفق ببینیم.


به عبارت دیگر موفقیت، طرز فکر ما نسبت به آن‌چه که داریم است. اگر امروز احساس نمی‌کنی که موفق هستی، ممکن است با خرید مثلاً یک موبایل و یا اتومبیل آن‌چنانی خودت را برای مدت کوتاهی موفق احساس کنی. در ضمن این مستلزم این است که کسی به موبایل و یا اتومبیل شما توجه کند و از آن مهم‌تر درباره آن نیز نظر مثبتی بدهد.


از نظر من ما موقعی موفق می‌شویم که موفقیت برای ما یک هدف و یا یک نیاز نیست، بلکه این هدف و یا نیاز به یک هدف تبدیل شده تا دیگران را موفق کنیم. زمانی‌که به نقطه‌ای رسیدیم که می‌توانیم خودمان باشیم و کارهائی را انجام دهیم که لذت می‌بریم، باعث می‌شود افراد در مجاورت ما احساس رشد کنند و در این صورت است که ما موفق هستیم. زمانی‌که طرز فکری را که متأثر از رقابت، مبارزه، کمبود، ترس و اضطراب است، کنار گذاشتیم آن‌وقت موفق می‌شویم.


 چرا انسان‌های موفق در همه‌چیز موفق هستند؟


تاکنون متوجه شده‌ای که انسان‌های موفق تمام کارهایشان را خوب انجام می‌دهند. این مسئله اتفاقی نیست، و به این دلیل است که آنها زندگی خود را بر پایه درستی بنا کرده‌اند پایه‌گذاری زندگی آنها از شرکت راسخ آنها در خودشناسی و خودسازی آنهاست. آنها درکی عمیق و کامل دارند از این‌که: چه کسی هستند، چه نیازهائی دارند و ویژگی‌های درونی، کمالات و آرزوهای آنها کدام است.


رهبران، مدیران، قهرمانان و دیگر انسان‌های موفق از الگویی به شکل زیر استفاده می‌کنند:


1) مشخص کردن این‌ که آنها در کجای زندگی خود قرار دارند (نقطه مقطع).
2) آگاهی از این‌که آنها کیستند (خودشناسی)، مطلع شدن از نیازها، استعدادها، آرزوها و نقاط مثبت و منفی خود.
3) مشخص کردن این‌که راهی کجا هستند (مقصد)، آنها هدف خود را جزء به جزء تشریح و روی کاغذ مکتوب می‌کنند.
4) وقتی آنها می‌دانند در کجا هستند (مبدأ) و راهی کجایند (مقصد) راهی را انتخاب می‌کنند تا زودتر به مقصد برسند (بینش).
5) آنها برای این بینش طرحی را می‌نویسند.
6) این طرح را پیاده می‌کنند و تمام اعمالشان از هدف آنها رهبری می‌شود.

آنها هر روز که از خواب بیدار می‌شوند و هر شب که به خواب می‌روند هدف خود را به یاد می‌آورند. هدف خود را در تمام لحظه‌های بیداری به یاد دارند و هرگز اجازه نمی‌دهند هدفشان لحظه‌ای از نظر آنها فراموش شود.

 

مجله موفقیت






صفحات :
|  <  <<  6  7  8  9  10  >>  >  |